سلام.
من اصلا دست به پيام هاي خصوصي تون نميزنم. اما خود بخود داره عمومي ميشه.الان يه نگا بندازيد...ظاهرا که نشون داده شده. بدون اينکه من حتي به عمومي تون دست بزنم..
خداي ي ي ي ي ي ي من.......سلام.
ميخوام يه اعترافي کنم. نقطه ي ضعف من زندگي با خاطرات گذشته ست. خاطراتي از 3 سالگي به بعدم. تا حدي که اون خاطرات رو بستکانم به ياد نميارن. نميخوام بگم حافظه م قوي ي و به اصطلاح از خودم تعريف کنم ولي متاسفانه يا خوشبختانه من حافظه قوي تو به ياد آوري خاطرات دارم. اين ويژگي بعضا خوب نيست چون نکات منفي خيلي برام تداعي ميشه و اين نيروي به يادآوري اغلب عالي ي چون نکات مثبت برام زنده ست و ماندگار. پستي که شما نوشتيد دقيقا پستي بود که من قصد داشتم تو وب اصليم بنويسم ولي به دليل اينکه ميدونستم دير يا زود قصد ترک وبم رو با تمام دوستانش دارم سعي ميکردم پست هايي که رابطه مستقيم با روحم داره ننويسم. به خصوص که بعد از چند پستي که با حال عجيبي نوشته بودم و متاسفانه با سرقت هاي مجازي از فيس بوک و وبلاگ هاي برخي از زنان(حتي قادر نيستم صفت بدي رو به به اون زنان نسبت بدم) سر در آورد. تو پست اولم نوشتم که اينجا براي آرامش و يا صحيح ترش براي فرار از هياهو هاي مجازي آمدم. ولي خوشحالم که تو همين مدت کوتاه با وب هاي خوبي اشنا شدم که به احساسات و روحياتم نزديکه. و قطعا ميتونم بگم که وب شما يکي از اونهاست که ميتونه عطش منو سيراب کنه. چون بيزارم از حصار آهن و آجر و سيمان , از تکنولوژي که مبتلا و بيمارمون کرده به بي احساسي. من براي فرار از هر آننچه که برايم حکم محبسي به نام تجدد داره پناه ميبرم به گياه و حيوان و خاطرات و عکس هاي قديمي تا زير آوار تکننولوژي و بي احساسي له نشم.
من با امکانات اين سرور آشنا نيستم و نميدونم فضاي نگارش تو اين قسمت چند کلمه ست براي همين حرف رو کوتاه ميکنم و اميدوارم موقع ارسال برام اخطار طولاني بودن متن رو ننويسه .