شاعر دردمند
|
هیچ اثرى از تشریـفات بـى روح مـرسـوم در مراسـم رسمى نبـود . همه چیز مردمى و عاشقانه بـود ... پیـکر پاک و سبز پوش امـام بـر بـالاى بـلنـدى و در حلـقه میلیـونها نفـر از جمعیت مـاتـم زده چـون نگینى می درخشید ... هر کس با زبان خویـش با امامـش زمـزمه مى کرد و اشک مـى ریخت ... سـرتاسـر اتـوبان و راههاى منتهى به مصلـى مملـو از جمیعت سیاهپوش بود ... پـرچمهاى عزا بـر در و دیـورا شهر آویخته و آواى قرآن از تمام مساجد و مراکـز و ادارات و مـنازل به گـوش مـى رسیـد ... شـب کـه فـرا رسیـد هزاران شمع بیاد مشعلـى که امـام افـروخـته است , در بـیابـان مصلـى و تپه هـاى اطـراف آن روشـن شـد ... اما چشم جهانیان شمعها را نمی دید و بر بلنداى نـورانـى دوخته شـده بود ... پدر بزرگترین اتفاق قرن از بین دوستدارانش با قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به جایگاه ابدیش رفت و ... سالها می گذرد ، حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم ... [ جمعه 90/3/13 ] [ 10:43 صبح ] [ علی شاه مرادی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |